سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.

داستانهای خوب برای بچه های خوب 2

چهارشنبه 86 آبان 2 ساعت 7:0 صبح

بسم رب المهدی (عج)

 ... اینقدر بارش زیاد بود که خیلی می ترسید . از اینکه اون دو تا با دیدن این همه بارش فیتیله پیچش می کنند . تازه یاد گرفت بترسه . خیلی میترسید . ولی یه دفعه یاد یه چیزی افتاد ...
انگار قبلا شنیده بود که اگه امام رضا (ع) رو زیارت کنه سه جا آقا میاد نزدش تا اونو از ترس ها و هول های قیامت آزاد کنه ...
انگار یادش اومده بود که ...

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود ؛ دست و پایش بسته در زنجیر بود
نا امید از هر کجا و دل فِکار ؛ می کشید دم به خفت سوی نار
ناگهان ، ناگهان باب حق آغاز شد ؛ از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان ؛ نور پیشانیش باغ کهکشان
در قدوم آن نگار مهجبین ؛ از جلال حضرت عشق آفرین
2 ملک سر را به زیر انداختند ؛ بال خود را فرش زیر پایش ساختند

غرق حیرت داشتند این زمزمه ؛ آمده اینجا حسین (ع) فاطمه (س)

+ - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + 

ای فرزند آدم !

ملائکه ی من شب و روز مواظب تو هستند ، آنچه را می گویی و انجام می دهی ، کم یا زیاد ، همه را می نویسند . آسمان بر آنچه از تو دیده سهادت می دهد و زمین بر آنچه روی آن انجام داده ای گواهی می دهد . خورشید و ماه و ستارگان بر آنچه می گویی و عمل می کنی شهادت خواهند داد . خود نیز بر قلب و بر اعمال مخفی تو آگاهم ...

پس از خودت غافل مباش !

اللهم عجل لولیک الفرج



  • کلمات کلیدی : درد دل با یار ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    داستانهای خوب برای بچه های خوب !

    یکشنبه 86 مهر 29 ساعت 4:50 عصر

    بسم رب المهدی (عج)

    یکی بود یکی نبود . غیر از خدای مهربون هیشکی نبود . زیر این چرخ کبود ، یه آدمی با کوله باری از گناه بود . روزا براش خیلی خوب بود . همیشه فکر می کرد هنوزم وقت داره . به خاطر همین هیچ موقع به سرازیری فکر نمی کرد . هیچ موقع فکر نمی کرد ، به تاریکی ، به ترس ، به تنگی ، به ...
    هر روز می گذشت و اونم بی خیال تر می شد . آدم خوبی بودا ( البته تو نظر خودش ) ولی نه اون خوبی که باید می بود . اتفاقن همه هم فکر می کردن آدم خوبیه . ولی خودش هم می دونست اینطور نیست . اینقدر دست دست کرد و کارشو به فردا انداخت ( انگار حرف امیرشو هم یادش رفته بود ) که ....
    خلاصه ( خلاصه نکن وقت زیاده ) ما بودیمو یه کاسه . یه کاسه پر از گناه های این آدم .دیگه وقتش شده بود . مثل اینکه شوخی شوخی جدی شده بود و اون هم نتونسته بود به اون فردای پر کارش برسه . با کوله باری از کارای انجام شده که قرار بود فردا ، همین فردا انجام بده رفت تو خونه ای که براش اجاره کرده بودن . از اون اول هم این خونه رو براش اجاره کرده بودن که بیاد و فقط بارشو بذاره و بره خونه ی اصلیش ولی مثله اینکه این رفیق ما ...
    اینقدر بارش زیاد بود که خیلی می ترسید . از اینکه اون دو تا با دیدن این همه بارش فیتیله پیچش می کنند . تازه یاد گرفت بترسه . خیلی میترسید . ولی یه دفعه یاد یه چیزی افتاد ...

    = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - =

    پروردگارا !

    من در کلبه ی فقیرانه خود چیزی دارم

    که تو در عرش کبریایی ات نداری

    من چون تویی دارم

                          و تو چون خودی نداری ...

    (( اللهم عجل لولیک الفرج ))



  • کلمات کلیدی : درد دل با یار ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    خوب خداااااافظ !

    شنبه 86 مهر 21 ساعت 2:35 عصر

    بسمه رب المهدی (عج)

    * 1 *

    خیلی زود اومد . یه جورایی میشه گفت اصلا کسی نفهمید اومده . بعدشم که فهمیدن اومده زود رفت .مگه میشه آخه ! داشت بین ماها زندگی می کرد. هیشکی نشناخته بودتش . تازه اینا که خوبه یه سری از خدا بی خبر اون اولا دعا می کردند کاشکی زودتر بره . آخرشم دعای همین آدما گرفتو زود رفت .هیچکی قدرشون ندونست . هیشکی نفهمید که اومده مارو به خودمون بشناسونه . هیچکی نفهمید داره چه لطفی به ما می کنه . اینقدر قشنگ بود . ولی ...اینقدر ماها بد خودمون رو به خودمون شناسوندیم اونم رفت ...

    * 2 *

    دیدی ایرانیا وقتی میرن مهمونی آخر مهمونی می گن : ببخشید اگه مهمون بدی بودیم . ببخشید زحمت دادیم ، ریختو پاش کردیم ، سرتون رو درد آوردیم ، شما هم بیاید اون طرفا ...

    * 3 *

    اگر بار گران بودیم ، رفتیم ... اگر نامهربان بودیم ، رفتیم ....

    خدایا اگه مهمون بدی بودیم ، رفتیم ...
    خدایا اگه زیادی ریختو پاش کردیم، رفتیم ...
    خدایا اگه خیلی بد بودیم ، رفتیم ...
    خدایا اگه تو این ماه رمضونی زیادی سرتو درد آوردیم ، رفتیم ...
    خدایا حسابی خودمون رو شناختیم ... فهمیدیم چقدر بدیم ...
    خدایا اینجوری ولمون نکن ...

    * 4 *

    قبول باشه !
    آقا روزه هات قبول باشه .
    آقا نمازهات قبول باشه .
    آقا بندگیت قبول باشه .
    آقا دستت درد نکنه خیلی واسه ماها دعا می کنی .
    آقا ببخشید اگه اومدی پیش ما و ما نشناختیمت 
    .
    آقا
    ببخشید اگه قلبت خونه .

    آقا عیدت مبارک ...

    * 5 *

    تموم شد ...
    تموم شد ماهی که هر نفس کشیدن توش عبادت بود ؛ خوابیدن توش عبادت بود ؛ نمازها توش عبادت بود ؛ دعا کردن توش عبادت بود ...
    تموم شد ...
    تموم شد ماهی که اگه توش نماز می خوندی ثوابش چند برابر می شد ، اگه استغفار می کردی خدا قبول می کرد ...
    آره ! خلاصه پارتی خدا تموم شد ...

    * 6 *

    آقا بیاید ماه رمضون رو بدرقه کنیم . خوش به حال اونایی که بارشون رو بستند . حتا برای یکی دو روز . ( ان شا الله که ماه رمضون رو وقتی داشتی دعوت می کردی رفته بودی پیشوازش ) . حالا بیاید بدرقه اش کنیم . می گن بعد عید فطر 6 روز روزه بگیری ثواب داره ... اگه نمی تونی 6 روز بگیری 1 روز بگیر ، فقط بگیر ، اینقدر زود ولش نکن ...

    * تمام *

     ((اللهم رب شهررمضان،الذی انزلت فیه القرآن،وافترضت علی عبادک فیه الصیام،صل علی محمدوآل محمد،وارزقنی حج بیتک الحرام،فی عامی هذاوفی کل عام،واغفرلی تلک الذنوب العظام، فانه لایغفرهاغیرک یارحمن یاعلام)) ...

    اللهم عجل لولیک الفرج وجعلنا من انصاره و اعوانه ...
     



  • کلمات کلیدی : درد دل با یار ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    زنجیره ی ظهور ... !

    شنبه 86 مرداد 13 ساعت 4:3 صبح

    بسم رب المهدی (عج)

    سلام !

    نمی دونم این تفکراتم درسته ، غلطه ؟ خودمم موندم خوبه بده ؟
     یکی ازرفقا می گفت: ((این چرت و پرت ها)) چیه مینویسی!!!

    طفره نمی رم :

    اول مرحوم آقاسی ، دوم گنبد های حرم سامرا ، سوم آیت الله تبریزی ، چهارم آیت الله دوانی ، پنجم مناره های سامرا ، ششم آیت الله فاضل لنکرانی ، هفتم آیت الله حق شناس ، هشتم آیت الله مشکینی ... و خلاصه خیلی چیزای دیگه که ممکنه اتفاق بیقته !!!
    به خدا اگه نجنبیم خدای نکرده خدای نکرده امام خامنه ای هم میره ها ...
    کجان طرفدارهای در دیوونه ی امام خامنه ای ! آقاسیصد و سیزده یار امام زمان(عج) باید زنده باشن . آقا اگه ما و شما کاری نکنیم به خدا رهبر هم میره ها ... دیگه مثله این آدم ها خیلی طول می کشه بیادا ... حالا بگیم مرحوم آقاسی یه ذره بیش از حد توضیح داده ، خدا هم سریع بردتشون بقیه چی ؟ بقیه چی ؟ بقیه که چیزی نگفتن ... والا خجالت داره ... دوباره داره نیمه شعبان میرسه ها ... یادمه نیمه شعبان پارسال که تموم شد همه نشتن یه گوشه ... که آی آقا بازم آقا نیست و ما داریم جشن می گیریم ... یا نه ... خیلی عقبتر ... من یه روضه از محمود کریمی دارم که جمعه نیمه شعبانه و حاجی پنج شنبه مجلس داره ... بیا ببین حاجی چه روضه ای می خونه !!! همش میگه دعا کنید امسال جشنو با خود آقا بگیریم ... مردم حودشونو می کشن ...

    نه بابا ... نه با گریه چیزی حل می شه نه باکف زدن ! برگردیم به حرف آقا :
    :: انتظار فرج با بی عملی همراه نمی شود ::

    تکرار برای یادآوری خوبه ... شاید یه تکونی بخورم ...
    ای آقا ! بازم زدیم تو نخ همون چرت و پرت های خودمون ... 

    خدایا ! آخرین امید هامو ناامید نکن ! نذار برم در خونه حضرت ابوالفضل (ع) ! خودت بده بریم ...!



  • کلمات کلیدی : درد دل با یار ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    خدایا ... !

    دوشنبه 86 فروردین 27 ساعت 3:1 عصر

    ان الله یحب التوابین

    حدیث قدسی :

    هر کس در حالی به نزد من بیاید که ازگناه خویش شرم دارد ، او را می بخشم و آن گناه و معصیت را از یاد دو فرشته ی مراقبش می برم ...

    خدایا قربونت برم ...

    تا حالا شده خدا رو از اون حالت و تفکر ذهنیت خارج کنی و با قلب بهش نگاه کنی ..

    با قلبت واسه خدا نماز بخونه ... با قلبت واسه خدا زندگی کنی ...

    استغفرک استغفار حیاء



  • کلمات کلیدی : درد دل با یار ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    <      1   2   3      >

    کل یادداشت های این وبلاگ

    زندگی با چشمان بسته !
    پراکنده های ذهنی قبل از زیارت!
    نامرتب هایی برای نوشته شدن ...
    [عناوین آرشیوشده]