سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.

حرف یکم ...!

چهارشنبه 86 مرداد 24 ساعت 3:15 صبح

بسم رب المهدی (عج)

یکی بود ، یکی نبود ، غیر از خدا تو دلشون هیچکی نبود ...
صاف و ساده و یک رنگ و بی ریا بودند . افتاده و خاکی ، خاکی تر از لباس های خاکی شان ...
و خاک آنجا مفتخر بود که مرد ترین مردان روزگار را بر پشت خود دارد ... و خاکریز هاشان شکرگزار این نعمت .
گاهی در حیرت از رفتارشان می ماندی ... آیا اینان از خاک اند ؟ خوشا به حال افلاکیان که خاک پای این خاکیان را به تبریک می بردند ...
پیرشان می گفت : (( شهادت هنر مردان خداست ... )) والحق که این خاکیان هنرمند بودند ...

خدایا ! کمک کن لایقش شیم ...



  • کلمات کلیدی : افکار نوشته ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]


    کل یادداشت های این وبلاگ

    زندگی با چشمان بسته !
    پراکنده های ذهنی قبل از زیارت!
    نامرتب هایی برای نوشته شدن ...
    [عناوین آرشیوشده]