سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.

حسین(ع) گریه نکن ! مادر ایشالا خوب میشه ...

جمعه 87 اردیبهشت 27 ساعت 10:21 صبح

بسم رب الزهرا(س)

بچه بودم ... رفته بودیم مسجد زینبیه (س) ... اون موقع اون مسجد خیلی خوب بود ... همین روزا بود ... اولین باری که فاطمیه رو یادم میاد مال همون موقع ست ... اون روزا یه در سوخته ای رو به عنوان نماد گذاشته بودن و منم نمی دونستم چیه ... فقط میدیدم مداح می گفت در .... بعدش همه مردم می مردن و زنده می شدن ... می گفت حیا ... می گفت شرم .... منم بچه بودم ... نمی دونستم ....

آخر هیئت از بابام پرسیدم : این در چیه ؟ بابام اومد در گوشم یه چیزی گفت ... (( پسرم ! این همون دریه که حضرت زهرا (س) رو از ما گرفت ... )) بعدش هم گفت : این حرفو به هیشکی نگو ...

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

ز.خ : بچه بودم ... یادمه از همین خیمه ی حضرت زهرا (س) فهمیدم چی شده ... از همین خیمه ...
ز.خ : یا فاطمه (س) من عقده ی دل وا نکردم ؛ گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم ؛ تویی مسافر خسته ی غم ؛ بانوی بی قبر و حرم ؛ بانوی بی قبر و حرم ...
ز.خ : این قدر پی قبر من ذار (ز.ظ.ض) نگردید ؛ هر جا دلتان می شکند قبر من آنجاست ...
ز.خ : حتمن مداحی وبلاگو گوش کنید !

همین
والسلام !
یازهرا (س)

 



  • کلمات کلیدی :
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]


    کل یادداشت های این وبلاگ

    زندگی با چشمان بسته !
    پراکنده های ذهنی قبل از زیارت!
    نامرتب هایی برای نوشته شدن ...
    [عناوین آرشیوشده]