سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.

اسم ندارییییییییییییییییییم !

پنج شنبه 87 تیر 13 ساعت 3:16 صبح

بسم رب المهدی (عج)

سلام

هنوزم نتونستم یه اسم پیدا کنم تا باهاش اونایی که ادعای دین می کنن رو بنامم ! ( انشام ضعیفه )
خواستم بگم بچه بسیجی ، دیدم که به قول حاجی پناهیان اگه چهل تا بسیجی تو تهران بود وضع تهران این نبود ؟ تازه آقا گفته ( ؟ ) بسیجی یعنی علی (ع) ! یعنی بیخیال این اسم شو ....
خواستم بگم بچه هیئتی ، دیدم به قول حاجی ابوالقاسمی وقتی میای توی هیئت باید از در هیئت علی اکبر (ع) بری بیرون ! یعنی سکوت ....
خواستم بگم بچه مسجدی ، دیدم بچه مسجدی اهل ریا نیس ... اهل دروغ و تهمت و غیبت نیس ! بچه مسجدی میاد نماز می خونه می ره .... نه اینکه بعد نماز تا بوق سگ ! واسه جلو در مسجد و همه رو بفرسته خونشون بعد بره خونه ....
خواستم بگم بچه مؤمن ، دیدم که ( عربیشو بلد نیستم بنویسم ) مومن مثل کوه استوار و مومن باهوش و .... دیدم نه داداش ! با ما نیس .... ( تازه نمی گم اون روایت از امام محمد باقر (ع) که یکی اومد پیشش گفت مومن کیه ؟ فرمود : (( اون درختو می بینی ؟ درخت بیا ! دیدیش ! درخت برگرد سر جات ... ! )) مومن کسیه که اراده کنه غیر ممکن ، ممکن می شه ( شرمنده لفظ اصلی رو یادم نیس )
خواستم بگم بچه نماز خون ، دیدم که (( همانا نماز به تنهایی از فحشا و منکر جلوگیری می کنه )) !!! هر چی گشتم پیدا نکردم ...
خواستم بگم یه بچه  ، یاد حرف رفیقم افتادم .... (( ... - خیلی بچه ای ! - باشه بابا تو بابا بزرگ ! چن تا نبیره داری ماموت ؟ ! - واسه همین می گم بچه ای .... دیگه داشتم می ترکیدم .... رفیقم مثه اجل معلق ! اومد گفت : کاشکی به من می گفت بچه !!! - منظورت چیه ؟ - یعنی که کاشکی من بچه حضرت زهرا (س) بودم .... )) دیدم لیاقت بچه بودن رو هم نداریم ....
خواستم .... خواستم بگم یه آدم ... یه انسان ! ولی به خدا دیدم انسان هم نیستم ....
یاد لحظه های غفلتم افتادم که چطوری اسیر یه موجود رانده شده از درگاه خدا شدم .... یاد اون لحظه هایی که از یه حیوون هم پست تر می شدم ....
خداجووووووووووووووون .... تو به من چی ............

- - - - - - -

ز.خ 1 : دلم واسه کاک احمد تنگ شده !
ز.خ 2 : تازه فهمیدم درگیری یعنی چی ! تو این چن روز صد تا مطلب اومد توذهنم .... ولی تصمیم گرفتم بنویسمشون تو وبلاگ دلم .... بازدیدش خیلی کمه .... خیلی .... شاید هر چن روز یکی یه سری بزنه .... منتها اونجا نمی تونی از امکانات وبگذر استفاده کنی و بفهمی بازدید کننده از کجا بوده ...
ز.خ 3 : دیووووووووووووونه شدم ! داغون .... همش تقصیر توِ ...
ز.خ 4 : از این به بعد سعی می کنم هر پنج شنبه بروز کنم .... درگیرم خسته ...

همین
والسلام !
یا زهرا (س)



  • کلمات کلیدی :
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]


    کل یادداشت های این وبلاگ

    زندگی با چشمان بسته !
    پراکنده های ذهنی قبل از زیارت!
    نامرتب هایی برای نوشته شدن ...
    [عناوین آرشیوشده]