بسم رب المهدی (عج)
صلی الله علیک یا ابا عبد الله ...
بعد از نماز رو به قبله می ایستادم و با بردن نامش لرزه به اندامم می انداختم تا شاید فرجی شود ...
...
بعد از نماز رو به قبله می ایستم و و با تمام (( منت )) جمله ای بلغور می کنم و می روم ...
.
.
.
یا زهرا (س)
این مطلب را (( نخوانید )) ... !!!
بسم رب المهدی (عج)
نیازبه دعوا و این همه نوشتن نبود ... بهم می گفتید تا خودمو نقض می کردم ...
(( کار خدا خستگی نداره ... ))
همین !
والسلام
بسم رب ...
خسته شدم . از اینکه هر کی ما رو می بینه یه چند وقت باهامون می مونه می گه عجب آدم توپیه ... هرکی میبینی وابسته میشه ... فکر می کنی این حرفای قشنگ قشنگی که میزنیم حرف دلمونه ... خداوکیلی یه نیگا به وبلاگای بچه هیئتیای پارسی بلاگ بنداز ... همه مطلب های توپ توپ می نویسن ... همه دارن به خودشون فحش می دن ؛ که آره ما گناهکاریمو ما ... اگه تو گناه کاری پس بقیه چین ... خاک بر سرت که گناه کاری ...
بابا اگه تو گناه کاری پس این مطلب قشنگ چی چیه ؟ پس چرا اسم مذهبی رو وبلاگت میذاری ...
خداوکیلی . همین الان فکر کن یه خارجی تو خارج اسم امام زمان (عج) رو جستجو می کنه و وبلاگ تو میاد بالا . تو اولین برخورد می دونی چی می بینه ؟ من بهت می گم : نوشته شده توسط یه دیوونه ... یه امل .... یه فراری ... یه خل و چل ... چمی دونم از همین جور اراجیف ... شعار نمی دم چون خودم هم همین دردو دارم ... اگه همین الان امام زمان (عج) بیاد بگه چه خبر از وبلاگت .... چی داری بگی ... خوب صفحه رو براش باز می کنی ... روت میشه بگی آره مثلن اسم من فلانه ... چند تا از این مطلب ها رو واسه آقا نوشتی ... بیاد می گی کدوم مطلب رو واسش نوشتی ... خدایی به تعداد انگشتات می رسه ؟؟؟
داشتم می گفتم . همه مطلب ها قشنگه قشنگه . ولی وجود مطلب چی ؟ قشنگه ... نه خدایی ...
بعضیهامون هم از کامل بودن دینمون سود استفاده می کنیم . چون از اونجایی که دینمون واسه همه چیز حرف داره ما هم از مطلباش برای استفاده های شخصی استفاده می کنیم و .... دریغ از ذره ای توجه به او ...
هیچ کدوممون معلوم نیست ولاگمون دلنوشته است یا واسه آقا ... اگه قراره دل نوشته بنویسی و از این و اون ایراد بگیری ... مردشی برو یه وبلاگ بزن بی نام و نشان و بدون لوگو و قالب و .... بعد درد دل بنویس ... دیدی مردش نیستی ...
آره همین جوری میشه فلسطینیا زیر بدترین شرایط ایمانشون قویتر می شه و ما در بهترین شرایط ضعیفتر ... دقت کنی زمین داره نابود میشه ... چمی دونم یخ ها داره آب میشه ... هوا داره گرم میشه ... آب داره تموم می شه ... مردم پیشرفته ترین کشورا دارن به پوچی و بن بست می رسن ... به خدا دیگه تهشه ... بنزین خدا داره تموم می شه ... بیا ما هم تلاش کنیم ...
به خدا هر وقت میام تو وبلاگ عکس بالا رو می بینم سریع می خوام گرم بگیرم ولی بعد چند دقیقه از خجالت می خوام سریع عکسو ور دارم ... چون همشون دارن نیگا می کنن ... میبینی حاج همت چجوری داره نشونت می ده ... شهید کاظمی ... شهید حسن باقری ... شهید حسین خرازی ... شهید باکری ...
اللهم ...
بسم رب المهدی (عج)
امروز اومدم عین یه بچه آدم یه مطلبی بذارم که همه بفهمن من چی می گم . از اون مهمتر اینکه حداقل خودم هم بفهمم چی می نویسم . به شما هم پیشنهاد می کنم دست از اراجیف نویسی بردارید و یه چی بنویسید که حداقل خودتون بفهمید چی می گید ...
...
شاکی بودم از اینکه چرا امسال نرفتم امام رضا (ع) . با اسم جنوب آروم گرفتم . رفتم جنوب خوبه اگه این گزارش سفرم رو بخونید ...
دو کوهه : تو دوکوهه منهای گردان تخریب و کتابخونه اش همش به لودگی گذشت . اون از شب تا صبح خوابیدن روی تانک و اون یکی هم سیگارت پرت کردن و سر و صدای الکی و هرزگی !!!
شلمچه : با بچه ها نشستیم و به همدیگه سنگ پرت می کردیم و می خندیدیم . آخه از جنوب رفتن فقط برام فاخلع نعلیک ( پا برهنه باش ) تعریف شده بود .
اروند کنار : کل وقت رو داشتیم با ملوان کشتی سرو کله می زدیم که مارو سوار کنه و یه دوری بزنیم و حال کنیم ...
هویزه : رفتیم سراغ 4 تا ستون مسجد هویزه و من از این ور و رفیقم هم از اون ور ستون ها با هم حرف می زدیم . تف تو ذات ریا چند تا کار دیگه هم کردیم که بماند ....
عملیات رمضان : بحث این منطقه غربت زده به بقیه جاها جداست . حداقل مفیدی که داشت این بود که الان اگه بگن بقیع غریبه خیلی خوب درک می کنم ....
فکه : روز آخر بود . آخرین منطقه بازدیدی . اوصولن همه تو این شرایط خودشونو می کشن . ولی ما با جمیع اراذل داشتیم رو اون رمل های نرم که به خون شهدا آغشته بود کشتی می گرفتیم و ....
موقعیت شهید علی محمود وند : اگه بشه عکسش رو هم می ذارم ، یه جایی بود که توش شهدای تازه تفحص شده رو گذاشته بودن . همه حالشون گرفته بود خلاصه حال کردن . و من هم مبهوت اشک چشم های دیگران بودم و در آن ها التماس قطره ای اشک می کردم ... ولی کاش جای التماس حداقل حواسمو به اون زیارت عاشورا جلب می کردم ....
طلائیه : خداوکیلی نامردیه بگم کاری نکردم . نقطه ی مفید این منطقه فقط این بود که یه ذره خاک ور دارم که باهاش مهر درست کنم بدم به اونایی نیومدن ( که مهر هایی که درست کردم هم شیکست .... عجب !!!! )
وقتی برگشتم به لحظه لحظه های اون مناطق حسرت می خوردم . به فکه ، به چزابه ، به کارون ، به شلمچه ، به .... می دونی چرا ؟ چون درک رو تو اشک می دیدم نه درک . یعنی که حالم گرفته بود چون اشک نریختم نه اینکه نفهمیدم . الان که فکر می کنم می بینم تو طلائیه اون راویه با صفا تو محل قطع شدن دست شهید حسین خرازی یه چیز توپ گفت .... : (( می دونی فرق ما با شهدا چیه ؟؟؟ رفقا ! شهدا حواسشون جمع بود ... بیاید ما هم حواسمون رو جمع کنیم ... )) دیدم نه ... آب در کوزه و ما گرد جهان می گردیم ....
...
نامه ای به مسیح (ع) :
بسم رب المسیح (ع)
تو این چند وقت خیلی مطلب ها اومد به ذهنم تا بهت بگم ولی فقط همین یه جمله خوردم کرد ...
ای مسیح (ع) عزیز ! دستت درد نکنه تو این اوضاع بی معرفتیه ما حداقل تو آقا رو تنها نذاشتی ....
ای مسیح (ع) عزیز ! دستت درد نکنه که جمعیت مسلمونهای جهان بیشتر از کاتولیک ها شد و نشون دادی یار آقایی ....
ای مسیح (ع) عزیز ! ما را به خاطر این حق الناس ببخش ...
همین ....
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
من کسی رو ندارم که ازش دعوت کنم نامه ای به مسیح بنویسه خودتون بنویسید
اللهم عجل لولیک الفرج ....
بسم رب المهدی (عج)
حاجی داشت دعا می کرد ...
(( ... اللهم عجل لولیک الفرج ! الهی آمیییییییین !
اللهم عجل لولیک الفرج ! الهی آمیییییییین !
مردم هم با تمام وجود فریاد می زدند ... بعضیها هم اصلن نمی دانستند معنی این جمله چیست ...
.
.
.
خدایا ! عذاب دشمنای حضرت زهرا (س) رو زیاد کن ...
یه لحظه چت کردم ... حداقل دلم برای خودم سوخت ...
...
چیه ؟ چرا اینجوری نیگا می کنی ؟ فکر کردی دشمنای حضرت زهرا (س) شاخ و دم دارن ؟ یا رو پیشونیشون نوشته ...
خدایا ! مارو شرمنده حضرت زهرا (س) نکن ...
کل یادداشت های این وبلاگ