سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.

کاپتان حسین !!!!!

یکشنبه 87 دی 8 ساعت 2:55 عصر

بسم رب المهدی (عج)

برداشت صفرم : فضای مجازی !
در حال قدم زدم در خیابان بودم ... صدای عجیبی توجه مرا دزدید ! به سمت صدا دویدم تا توجه ام را از او پس بگیرم ... کمی دقت کردم ... باورم نمی شد ... چشم دل را بیشتر گشودم ! آری ، حدسم درست بود ! گویا این جا هیئت است .... همان هئیتی که مسعود می گفت ... hey ! at
داخل شدم ... لکه های خون روی در و دیوار و صحنه ی زشت خود زنی چند مرد ! خبر از نبود عقل در این منطقه می داد ... نمی دانم ... مگر داغ چقدر عظیم بود که او اینگونه(دیوانه وار)خود را می زد ! آیا داغ او عظیم تر از صدای دیس دیس مداح بود ...
چه گفتم ... دیس دیس چیست ؟ گوش جان را باز کردم ... اما نه ! این بار حدسم اشتباه بود ... این صدای حسین ، حسین مداح بود که در میان پیچ و خم های میکرو فون و میکسل(ر) چند ده میلیونی و بلندگو های غول پیکر ، به نوای دلنشین(مدرن) دیس دیس تبدیل شده بود ...
برداشت اول : برادر ن - پ !
بادبان هارو بندازید .... کشتی آماده ی حرکته ....
کاپتان حسین ! حسین حسین حسین ، کاپتان حسین ! حسین حسین ....
از شنیدن این جملات خندم گرفت ... آخه مداح برام اینجوری تعریف نشده بود ...
برداشت دوم : برادر ج - م ! تابستونه 87 !
.... متاسفانه جامعه ی ما اینجوریه که (( انگ )) رو می چسبونن !!! بدون اینکه توجهی به آبروی طرف داشته باشن ...  ما نوکر رهبرمون هم هستیم .... کی گفته ما با رهبری مخالفیم ... رهبر ما سیدِ ... فرزنده حضرت زهرا(س) ست ... ما نوکر رهبر هم هستیم ... ایشون گفتن سبک نخونین ، ما هم دیگه نمی خونیم ....
ای که حرمت بهشته اعظمه ... (( نمایشگاهه عجایب عالمه )) ....
نمی دونم چرا هنوز هم صدای سبک های مختلفی که این برادر از خواننده های داخلی و خارجی - مجاز و غیر مجاز می خونه رو می شنوم ...
برداشت سوم : برادر م - ک !
... (( وسط هیئت ... تو اون گرما و عرق .... وسط سینه زنی و شور کتک زنی ( خود زنی ؟ ) ... مداحه داشت می خوند بعد تشنه اش شد ... برگشت به یکی از همین دورو بری ها گفت برام یه لیوان آب بیارید ... براش آب آوردن ... تا اومد آب رو بخوره ....
دیدم یه یارو با یه هیکل غول ! دوید طرفه مداحه و محکم از روی صندلی پرتش کرد اونور ! بعدشم سر مداح داد کشید و گفت :
امام حسین (ع) تو کربلا تشنه مرد ... اونوقت تو داری اینجا داری آب می خوری ...
تصور اینکه 16 تا بلند گو ! تو یه اتاق نهایت 30 ، 40 متری ! که اسمش هیئته .... یه ذره روحم رو عذاب داد ... آخه هیئت برام اینجوری تعریف نشده بود ...
برداشت چهارم : برادر ....
این برداشت اسم نداره ! چون اینقدر زیاد بودن از همین آدم هایی که از 10 روز پیش، با پیرن های مشکی شون ، رفتن به پیشواز محرم !
خوش به سعادتشون !
چه عشقی می کنن ... همون آدم هایی لباس مشکی پوشیدن که تو طول سال توی جشن ها هم مشکی می پوشیدن ... تازه هر وقت هم با ز..دیه ! قهر می کردن هم مشکی می پوشیدن ! و می گفتی : فلانی چرا مشکی پوشیدی ؟ بهت می گفت : کل یوم عاشورا ... ولی نمی دونم چرا همیشه کل ارض کربلا شو می خورد ....
آهان داره یه چیزایی یادم میاد ... آخه می دونست اگه بگه کل ارض کربلا بهش یاد آوری می کنن که کربلا بهشته ... آدم که تو بهشت نمیتونه گناه کنه ....
عجب کلمه ای... آدم ؟؟؟
برداشت ...
می گن یکی از نشونه های ظهور امام زمان (عج) ، ورود آلات موسیقی به مساجده ...
یاد میکسل(ر) ! های چند میلیونی هیئت ها افتادم ! همون هیئت هایی که (( اتاق فرمان )) دارن ... تا بتونن بهتر غربت امامشون رو توصیف کننن ....
یاد صدای همون مداحه افتادم که می گفت حسین حسین ! ولی نیمدونم چرا این گوش های من اینقد بدبینن اند که این صدا رو دیس دیس می شنون ؟؟
ب ....
یادش بخیر ...
اون قدیما .... اون زمان که بالای 4 پایه خوندن توی هیئت ها فقط کار پیر غلاما بود ... اون زمانا که مداحا ، قیمت قبر باباشون رو ملاک خوندن ، قرار نمی دادن ... یادش بخیر ...
دم مهدی درویش گرم ! با همه شوخ بودنش این جمله رو خیلی با حال می گه :

آنان که حسین را خدا پندارند .... کفرش به کنار ، عجب الاغی هستند !

- - - - - - - - - - - - - -
ز.خ 1 : محرم من که هنوز نرسیده ... هنوز دلم هوایی نشده ....
ز.خ 2 : جا داره واسه آرمان ها مرد ... تلف شد ... سوخت و جزقاله شد !
ز.خ 3 : در آخر کار از ماست ، پیروزی و شیدایی * این قصه عجب دارد ، پایان تماشایی !
پیروزی حزب الله ، در معرکه شیرین است * صد مژده که آزدای ، در راه فلسطین است ....
خواندن سوره ی حشر ... برای آزادی برادران مسلمانمان از دست سگهای صهیونیست و شیخ نشین های حمار ....
ز.خ 4 : خدارو شکر محرمتو ... دیدم دوباره آقاجون * نمردمو دیدم که چشام ، بارون می باره آقاجون ...

همین
والسلام !
یا زهرا (س)



  • کلمات کلیدی : محرم، هیئت، آرمان، مدرنیته
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    دیدار با عشق ؟ شاید وقتی دیگر ....

    چهارشنبه 87 آذر 27 ساعت 10:59 عصر

    بسم رب المهدی (عج)

    همه ی راه های ارتباطی ( مدرن ) بسته است ...
    گوشیش که خاموشه ! تلفن اتاقش رو هم جواب نمی ده ! شماره پُست خونشون رو هم ندارم ! اهل اینترنت هم نیست .... خودشم ( هممون ! ) هم که خیلی وقته گم شده ...
    و این دوباره به همون معناست ....
    همه ی راه های ارتباطی ( مدرن ) بسته است ....
    . . . . . . . .
    ز.خ 1 : فقط خدا !
    ز.خ 2 : گفتند که جمعه می رسی از کعبه ... این رفتن جمعه جمعه ها پیرم کرد ...

    همین
    والسلام !
    یا زهرا (س)



  • کلمات کلیدی : عشق، مدرنیته
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]


    کل یادداشت های این وبلاگ

    زندگی با چشمان بسته !
    پراکنده های ذهنی قبل از زیارت!
    نامرتب هایی برای نوشته شدن ...
    [عناوین آرشیوشده]