بسم رب المهدی (عج)
سلام !
امروز اومدم یه ذره درد و دل کنم . اومدم یه ذره از بدی های خیلی خیلی زیاد ما آدم های بی معرفت بگم . اومدم بگم ماها فقط حرف می زنیم . اومدم بگم ماها هیچ کدوم رفیق باز نیستیم . هیچ کدوم رفیق بازی بلد نیستیم . هیچ کدوم نمی دونیم رفیق کیه ؟؟؟ چیه ؟؟؟ کجاست ؟؟؟ باید براش چیکارا بکنیم ؟؟؟ اون واسه ماها چیکارا می کنه ؟؟؟
خداوکیلی نگاه کن !!!
اگه همین الآن بمیری چند تا کار انجام نشده داری ؟؟؟ خداییش دیگه ... چقدر نماز قضا داری ؟؟؟ چقدر باید حلالیت بطلبی ؟؟؟ چقدر باید صدقه بدی ... چقدر باید توبه کنی ... تازه اینا فقط برای اینه که جهنم نری ...
نه اینکه بخوای سرباز آقا شی ...
فکر کن همین الآن آقا میاد ... حاصری باهاش بری جنگ ... به چند تا چیز تو دنیا دلبستی ... به چند نفر دلبستی ... اگه آقا بیاد و بهت بگه اون رفیقی که خیلی دوسش داری رو باید ول کنی ، ول می کنی ... یا می زنی زیر قولت ... نکنه آقارو منکر شی ... نه بابا ... انشاالله که اونقدر بد نیستیم ...
می گن آقا خیلی غریبه ...
بابا تو با رفیقت قرار می ذاری همه کار می کنی سر وقت برسی سر قرارت ... پس چرا هیچ موقع سر وقت نمی ری نماز بخونی ... مگه بهتری رفیقت خدا نیست ...
دیدی بی معرفتی ...
((... و آنگاه که دوست داری همواره کسی به یادت باشد ، به یاد من باش که من همیشه به یاد تو ام ...
از طرف بهترین دوستت (( خدا )) !سوره ی بقره،آیه ی 152))
ای آقا بازم اومدم یه سری حرف دیگه زدم که خودم موندم تو عمل کردنش ... هنوز نتونستم کامل اجراشون کنم ...
من شنیدم یار نداری ؛ محرم اسرار نداری ؛ آقا می خوام یارت بشم ؛ همدم و همراهت بشم ...
الهی و ربّی ! من لی غیرک ...
کل یادداشت های این وبلاگ