سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.

رفع ابهام

چهارشنبه 88 شهریور 18 ساعت 3:26 عصر

بسم رب المهدی (عج)

یه چن وقتی می شه گنگ شدم ! یعنی متوجه اتفاقاتی که دور و برم می افته نمی شم ! حتی اون اتفاق هایی که قبلا متوجه می شدما !!!
مثلا چن روز پیش داشتم فک می کردم چرا یه سری بعد گناه توبه می کنن و یه سری توبه نمی کنن ؟
جالب بود !
فکر می کردم چون اون یه سری توفیق توبه پیدا نمی کنن ، بعد گناه فکرشون به توبه نمی ره ! حتی به زبون ... ولی بعدش که یه ذره بیشتر تر فک کردم دیدم که خوب پس یعنی اونایی که توفیق توبه پیدا می کنن ، خدا توبه شون رو قبول می کنه ؟ یعنی خدا همینجوری ما به زبون بگیم توبه ، قبول می کنه ؟
پس اون بدبخت هایی که وقتی گناه می کنن ، می رن از ته دل توبه می کنن و دیگه هم سراغ اون گناه نمی رن ، با منی که مثله بلبل توبه می کنم و عین خالم هم نیس ، یکی ام ! اصلن اگه اونا از ته دل توبه می کنن ، پس " صد بار اگر توبه شکستی باز آ " چی می شه ؟ خدا چجوری این سه تا گروه رو از هم متمایز می کنه ...

تو فکر این بودم که از فک کردن به این موضوع به نتیجه ای نمی رسم که یه ابهام دیگه برام بوجود اومد !
هی میشنیدم همه آخوندا از بعد نیمه شعبان می گن خودتون رو واسه ماه رمضون آماده کنید ، ولی من باور نمی کردم ...
نمی دونستم آمادگی یعنی چی ... ولی وقتی اومدم تو ماه رمضون ، دیدم که نه ها ! این آخوندا همچین هم الکی نمی گفتن ها !
آخه من روزه بودم ، ولی میشستم به غیبت و ... عین خیالم هم نبود ... هی می خواستم توبه کنما ... ولی همون ابهام قبلی برام بوجود می اومد و توبه نمی کردم ... دم افطار هم که می شد ؛ واسه خدا طاقچه بالا می ذاشتم و می گفتم :
(( خدایا ! می دونم این روزه ام قبول نیستا ... ولی خوب ببخش دیگه ... سعی می کنم فردا با زبون روزه ، کمتر گناه کنم ... ))
همینجوری هی کمتر و کمتر و کمتر ، تازه الان ها رسیدم به روزی یه گناه با زبون روزه !!!!!!!!! و فک می کنم که اگه همین روند رو ادامه بدم ، تا آخر ماه رمضون می رسم به روزه های بی گناه ! ( دقت کردی که ! فقط وقتی که روزه ام ، گناه کمتر می کنم ... یعنی بعد افطار تلافی شو در میارم !!! )
فک کن داشتم با همین دو تا ابهام کلنجار می رفتم که خدا هم نامردی نکرد و یه ابهام دیگه هم گذاشت روش !

یه ذره از یه چن وقت بیشتر می شد که هر وقت کارم گیر می کرد و حالم می رفت تو قوطی یا یه مشکلی برام پیش می اومد یا یه چی می خواستم و خدا بهم نمی داد ، الکی به خودم دلداری می دادم که : (( عیب نداره ! نا امید نشو ... خدا هر کیو بیشتر دوس داره ، بیشتر تو کارش گیر می اندازه تا اون بیشتر در خونه خدا بمونه ؛ تا شاید به واسطه ی اون حاجتی که داره ، بیشتر بیاد در خونه خدا و باهاش مناجات کنه ... خدا بقیه رو دوس نداره ، بهشون هر چی میخواد می ده ، که برن ودر خونه خدا نمونن ...)) خلاصه کلی واسه خودم نوشابه باز می کردم و می خوردم دیگه ...
نمی دونم چراها ، ولی همون موقع هم که خودمو اینجوری قانع می کردم ، یکی از سلول های اون ته ته ته دلم راضی نبود ... اون لامصب هم هی برام ابهام ایجاد می کرد و بهم می گفت : آخه خدا چجوری می تونه تورو با اینهمه گناهت دوس داشته باشه ؟ آخه تو مناجات کردن هات با خدا قشنگه ؟ یا مثلن خیلی درست و حسابی تحویلش میگیری که بخواد اینجوری تحویلت بگیره ... یا مثلن توبه کردن هاتو دوس داره ... آخه دلت رو به چی خوش می کنی ...
نمی دونم !
شاید هم حق با همون سلول ته دلم بود ! شاید خدا مارو دوس نداره که بهمون هیچی نمی ده و هی هم مشکل می اندازه تو کارمون ...
یا نه ! بذار قشنگ تر بگم !
شاید خدا اونایی رو که همه چی بهشون می ده و تو زندگی شون هم هیچ مشکلی نمی اندازه ، بیشتر دوس داره ....
- - - - -
ز.خ 1 : آخه تو که از مطلبهای من سر در نمیاری ، برا چی میای اینجا وقتتو تلف می کنی ... ؟
ز.خ 2 : اینقدر حرمت بزرگ شده که جدیدن وقت نمی کنم برم همه جا شو بگردم تا مطمئن شم :
هنوز هم بر در و دیوار حریمت ، جایی ننوشتی گنهکار نیاید ...
ز.خ 3 : ابهام سوم رفع شد !
(( ... خدا به موسی گفت : برو یه بد تر از خودت رو بیار ... موسی رفت و شروع کرد به گشتن ... اول خواست یه دزده رو ببره ، پشیمون شد ؛ بعد خواست یه قاتل رو ببره ‍ پشیمون شد ؛ خلاصه هی گشت و گشت و گشت و هی پشیمون شد تا آخر رسید به یه سگ  کثیف و سیاه و زشت ... خلاصه از بردن اون هم پشیمون شد و برگشت پیش خدا و گفت : خدایا از خودم بدتر پیدا نکردم ... ندا اومد که : خداوکیلی اگه جز خودت کسی رو می آوردی ، از پیامبری عزلت می کردم ... ))
ز.خ 4 : خدا ! تکلیف مارو مشخص کن ! مارو دوس داری یا نه ؟

شهدا شرمنده ایم !
یا زهرا(س)



  • کلمات کلیدی : امام رضا(ع)
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    بود و نبود یه بلای خانمان سوز !

    سه شنبه 88 مرداد 6 ساعت 5:14 عصر

    بسم رب المهدی (عج)

    یکی بود ، یکی نبود ! غیر از خدای مهربون هیشکی نبود ...
    بدبختیه ماهم از همین جا شروع شده بود ، که وقتی یکی بود ، یکی نبود و غیر از خدای مهربون هیشکی نبود ، پس کی این داستان رو دیده بود و واسه ما روایت کرده بود ...
    بگذریم ... آخه اون روز دلم گرفته بود و مخم هم هنگ کرده بود و نمیتونستم تشخیص بدم که کی بود و کی نبود !
    یه سرهنگی بود ! روبروش یه خطی هم بود !! کنارش هم چند گروه آدم بود !!! 
    سرهنگ ، یه گروه از این آدم ها رو که قبلا انتخاب کرده بود ، گذاشته بود روی این خط !
    بگذریم از اینکه هنوز هم واسه من حل نشده بود که آخه چجوری بود که وقتی هیشکی نبود ، همه ی اینا بود !
    یه روز دیگه ای ! اون سرهنگ اومد و یه تفتنگ از تو جیبش در آورد و گذاشت رو شونه ی نفر اول و گفت :
    تا آخر صف ، هر کس که از این خط خارج بشه ، حتمن مورد اصابت گلوله ی تفنگ من خواهد بود ! یعنی شرط زنده موندن اون گروه ، بودن و موندن توی اون خط بود !
    و چیزی که توی این داستان مشخص بود ، این بود که اگه نفر اول هم از صف خارج می شد ، اون هم مورد اصابت گلوله بود !
    و اینجا بود که مشکل من حل شده بود ! چونکه وقتی یکی بود و یکی نبود ! غیر از خدای مهربون هیشکی نبود !! یعنی به ازای هر یک نفری که بود ، یک نفر نبود ! و راوی این داستان هم خود خدا بود ، چون به غیر اون هیشکی نبود ...
    و البته مهم تر تر تر  این بود ؛ بودن یا نبودن توی این خط !

    *

    دقت کردی از چه وقتی این دو تا هواپیما سقوط کرد ؟
    من یه ذره خُلم ! یعنی الکی میشینم رابطه های بدرد نخور پیدا می کنم بین اتفاقات دور و برم !
    مثه همین انتخاب رحیم مشایی و سقوط دو تا هواپیما !!!
    آخه قدیمیا یه رسم باحالی داشتن ! اونم اینطور بوده که تا یه اتفاق بدی می افتاده می گفتن که خوب ، بلا بود ! به خیر گذشت ...
    احساس می کنم رحیم مشایی هم بلای خانمان سوزی بود که از سر این مملکت گذشت و ...
    خدارو شکر ! ما زنده ایم ...

    *

    امروز می خوام یه ذره بتوپم به دکتر !
    می خوام یه ذره گیر بدم ! می خوام جواب یه سری سوالامو بگیرم !
    می خوام بدونم اگه این اتفاق ها تقصیر دکتر نیس ، پس تقصیر کیه ؟
    اگه هواپیماها سقوط می کنه تقصیر کیه ؟ اگه تورم جهانی میشه تقصیر کیه ؟
    اگه دکتر میاد و سهمیه بندیه بنزین می کنه (که کمه کم ،15% تورم داره) و یه ذره می ره رو تورم  یا اگه یه دفعه یه یخبندون خفن میشه و تمام گاز قطع می شه تقصیر کیه ؟ یا نه ! اگه مصرف گاز ایرانیها توی سرمای دو سال قبل ، با مصرف کل اروپا برابری می کنه تقصیر کیه ؟
    اگه سیستم برق رسانی ما وابسته به سد هاست و خشکسالیه خفن میشه و سدها خالی میشه و برق قطع میشه تقصیر کیه ؟
    اگه ما نمیریم جام جهانی ، اگه پرسپولیس 5 تا از یه تیم عربی می خوره ، اگه تا دکتر میره تو ورزشگاه و کشتی می بازه تقصیر کیه ؟
    اگه چندین و چند سال تمام سران مملکت به دست عده ای خاص خریداری میشن و یه سری دزدی می کنن و دکتر میاد جلوی دزدی هارو بگیره ، اونا شروع می کنن به خرابکاری توی بازار مسکن و بورس و غیره ... تقصیر کیه ؟
    اگه اینا تقصیر دکتر نیست پس تقصیر کیه !
    می خوام یه سوال از دکتر بپرسم ! که به چه حقی لباس شخصی می پوشی و میری این مردم شریف رو با چماق می زنی !
    مردم از این بهتر ! کجای دنیا رو دیدی که به خاطر اعتراض!! راهپیمایی برگزار کنن و اسمش رو هم بذارن راهپیمایی سکوت ! بعد کارشون که تموم می شه و فیلمهاشون رو هم که میگیرن ، میرن دو تا پلیس رو توی کیوسک پلیس می کنن و آتیش می زنن ! فقط دو تا ! یا بعدش حمله می کنن به یه حوزه بسیج و اونجارو آتیش می زنن !!! فقط یه حوزه ی ناقابل !
    کجای دنیا رو دیدی که مردمش اینقدر خوب باشه که به بهونه ی اعتراض فقط شیشه های بانک ها رو بشکونن و اتوبوس های شرکت واحد رو آتیش بزنن و سطل های آشغالی رو بسوزونن ! مردم از این بهتر چی میخوای !
    بعد تو به چه حقّی اومدی به این مردم شریف می گی خس و خاشاک ! آخه تو چقدر بدی ؟!!!
    به چه حقی توی مناظره اومدی حقایق رو گفتی تا یه سری لرزه به اندامشون بیفته ! که با لرزه ی اندامشون بخوان یه مملکت رو به لرزه بندازن ...
    بعد که همه ی این جنایت ها رو کردی ، پر رو پر رو توی انتخابات هم تقلب می کنی و حق یه سید الا.. پیغمبر(ص) ! رو که خیلی هم مظلومه می خوری و یه لیوان آب هم روش ... 
    برو ... برو که دیگه تو دل من جایی نداری ، ای دکتر مردم فریب ... !

    این سوالارو پرسیدم و این اراجیف رو گفتم ، تا شاید یه ذره از حقایق بسیار روشن (( 90 سیاسی )) رو بازگو و یادآوری کنم ! برای همون قشر آدمی که فکر می کنن این سی دی به دستور امام زمانشون تهیه شده ...
    آخه امام زمان(عج) که ما می شناسیم و توی احادیث درباره اش خوندیم ، با امام زمان شما خیلی فرق داره ...
    - - - - - - -
    ز.خ 1 : سرهنگ = 24.5 میلیون نفر بود ! خط = خط ولایت فقیه بود ! گروه ها = احزاب سیاسی بود ! گروه منتخب سرهنگ = دولتمداران بود ! و نفر اول خط = دکتر بود !
    ز.خ 2 : درسته که با یه اشتباه نمیشه کارنامه ی یه نفر رو زیر سوال برد ولی زیر رادیکال که میشه برد !
    ز.خ 3 : بازم درَفت !
    ز.خ 4 : فعل بود توی متن ، یه چیز تو مایه های همون چیز بود !!! یعنی معانی گسترده ای داشته بود !
    ز.خ 5 : این متن رو حتمن بخونید : علمدار را سرنگون نکنید ... ! ( بندیر )
    ز.خ 6 : این متن رو حتمن حتمن بخونید : 4سال و 4 روز قبل احمدی نژاد به من چه گفت ؟

    شهدا شرمنده ایم !
    یا زهرا(س)



    به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    آرپیچید رفت ...

    دوشنبه 88 تیر 22 ساعت 2:29 عصر

    بسم رب المهدی (عج)

    از انتخابات این 3 تا آیه مونده بود ...
    سوره ی انبیا ، آیات 105 ، 106 ، 112 !!!

    *

    اعتکاف که تموم شد ، اولین حرومی رو که حلال کردم آینه بود !
    رفتم جلو آینه ! بجز چن تا جوشی که رو صورتم در اومده بود ، دیدم نه ...

    خر موسی گرش به مکه برند ، چون بیاید باز هم خر باشد ...

    اعتکاف که تموم شد ، بدون خداحافظی رفتم خونمون !
    اعتکاف که تموم شد ، جاسوئیچیم افتاد تو جوق آب !
    اعتکاف که تموم شد ، تازه بد بختیا شروع شد !
    اعتکاف که تموم شد ، خیلی چیز ها هم تموم شدن ...
    اعتکاف که تموم شد ، همه چی تموم شد ...
    اعتکاف که تموم شد ، منم تموم شدم ... خیلیا هم با من تموم شدن !!!

    *

    مثه یه فنر !
    خداوکیلی حساب کن ! یه فنر رو بگیری 5،4 سال نگهش داری ، بعد یهو ولش کنی !
    خوب پرت میشه بالا دیگه ! حالا ممکنه تو چش و چال بعضیها هم بره ...
    بسیج همون فنر است ! حساب کن دست و پای بسیج رو بسته بودن ، بعد سر این قضیه ها یه دفه ولش کردن !
    بازم دمشون گرم بچه بسیجیها ! ترکوندن ... من دست تک تکشون رو می بوسم از راه دووور ...
    راستی ! منم یکی از همین لباس شخصی ها بودم ...

    *

    یکی از خواص چوب خشک اینه که احساس نداره !
    یعنی چیزیو نمیفهمه !
    یعنی حالیش نیس !
    یعنی دردش نمیگیره !
    یعنی نمی تونه دردش بگیره !
    یعنی ... بذار راحت بگم دیگه ...
    یعنی اصلن آدم نیس ...
    حالا حسابشو بکن این چوب خشکه رو کاشتنش یجا ! اونم علم شد و واسّاد !
    هی همه اومدن بزننش زمین ! نتونستن و واسّادن تا ...
    تا اینکه ...
    چوب خشکه تحت شرایط فیزیکی و شیمیایی محیط و به مرور زمان ! شیکست ...
    همه ی اونایی که اون دور بودن اومدن ببینن از زخمش خون میاد یا نه !
    ولی حیف ! حیف که نمی دونستن چوب خشکه اصلن آدم نیس که بخواد خون داشته باشه ! 
    آخه خشکه !
    حالا چوب خشکه مونده و ...

    - - - - - - -
    ز.خ 1 : چیز توی متن ، طبق لغت نامه ی موسوی میتونه هر جسم جاندار و غیر جانداری باشه ! یعنی همه چیز!!!
    ز.خ 2 : بعضی وقتا چِت کردن هم خوبه ها ...
    ز.خ 3 : درَفت !
    ز.خ 4 : ما نوکر امام رضا (ع) هم هستیم ...
    ز.خ 5 : آدم یعنی هر جسم خونسرد و خونگرم ...
    ز.خ 6 : فقط وقتی دیوونگی و توّهم با هم قاطی بشه ، متن آخری درمیاد دیگه ...

    شهدا شرمنده ام !
    یازهرا (س)



  • کلمات کلیدی : امام رضا(ع)، اعتکاف، بسیج
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    شرم زمین ؟ یا روز ظهور ...

    یکشنبه 88 اردیبهشت 27 ساعت 8:36 عصر

    بسم رب المهدی (عج)

    رفت ...
    یکی دیگه از شاگرد های آقا مون رفت ...
    یکی دیگه از اون آدم هایی که آقامون با خون دل تربیتش کرده بود هم رفت ....
    جلوی چشمهای من و تو هم رفت ....
    بی سرو صدا هم رفت ....
    تو فاطمیه هم رفت ...
    تو سن پیری هم رفت ...
    تو چشم های گناهکار هیچکدوممون نگاه نکرد و رفت ...
    یکی از نشانه های خدا رفت ...
    آیت الله بهجت رفت ...
    آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) !!!

    شهدا شرمنده ایم
    یازهرا(س)



  • کلمات کلیدی : آیت الله بهجت
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    فاطمیه ...

    چهارشنبه 88 اردیبهشت 16 ساعت 4:9 عصر

    بسم رب المهدی (عج)

    اینقد مطلب تو ذهنمه که نمی دونم از کدوم بگم ...
    نمی دونم از این جمله ی حاج آقا مجتهدی شروع کنم ؟
    که بدجوری داره رو مُخم خودزنی میکنه ...

    " هر وقت نا امید از همه جا شدی ، بدون که کارت درست می شه ...
    حدیث قدسی داریم به عزت و جلالم قسم ، قطع می کنم امید بنده ای رو که به غیر من امید داره ...
    امیدمون ، اگه گوشه ی دلمون به جایی باشه که کسی کارمون رو درست کنه ، نمی شه ... "

    یا نه از این جمله ی حاج سعید ...

    " ... خیلی غلطا از من و تو سر زده ...
    هر وقت یه گناه بزرگ ازت سر زد ، برگرد رو به قبله و بگو :
    صلی الله و علیک یا ابا عبد الله
    بگو آقا غلط کردم ... نفهمیدم ... "

    یا نه از اتفاق های اخیر دو رو برم بگم ...
    از اتفاق های سیاسی که خیلی واضح داره با آدم صحبت می کنه ...
    از اتفاق هایی که تو این چن وقت بین بچه های خودمون افتاده ...
    از کارهای فرهنگی ...
    یا از رفاقت هایی که بو جوراب گرفته ...
    از فاطمیه بگم ...
    نه ... نه ... ولش کن ... از هیچ کدوم نمی گم ... آخه اصلن دستم نمی ره به نوشتن ...
    - - - - - -
    ز.خ 1 : دلم از تو اتوبوس اردو جنوب در اومد و با روضه ی حضرت زهرا(س) رفت ...
    ز.خ 2 : حواسمون باشه تو این بحث های سیاسی ، اگه با ولایت فقیه حرکت نمی کنیم ، جلوتر هم حرکت نکنیم !
    ز.خ 3 : فایل های صوتی این متن رو حتمن دانلود کنید ... شنیدنش یه حال دیگه ای داره !!!
    (اگه تو دانلود فایلها دچار مشکل شدید ، روی لینک ها کلیک راست کنید و ....Save Target As را انتخاب کنید)

    شهدا شرمنده ایم !
    یا زهرا(س)



    به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    <      1   2   3   4   5   >>   >

    کل یادداشت های این وبلاگ

    زندگی با چشمان بسته !
    پراکنده های ذهنی قبل از زیارت!
    نامرتب هایی برای نوشته شدن ...
    [عناوین آرشیوشده]