سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.

حرف دویم ... !

یکشنبه 86 مرداد 28 ساعت 3:0 صبح

بسم رب المهدی (عج)

یکی بود ، یکی نبود ، یه مردی بود که توی جنگ ، قلبش رو جا گذاشته بود ...
نامش سید مرتضی بود و بعد ها امیرش او را سید شهدای اهل قلم خواند ... نمی دانم در آن خاک ها در پی چه بود ، اما هنر ناب خویش را بهانه ی عشقبازی با هنر مندان خاکی کرده بود ...
می گفت : (( هنر آنست بمیری پیش از آنکه بمیرانندت ... )) و سال ها پیش از آنکه این جمله را بر روی سنگ قبرش حک کنند ، هنرمند شده بود ...

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع) ...



  • کلمات کلیدی : افکار نوشته ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    حرف یکم ...!

    چهارشنبه 86 مرداد 24 ساعت 3:15 صبح

    بسم رب المهدی (عج)

    یکی بود ، یکی نبود ، غیر از خدا تو دلشون هیچکی نبود ...
    صاف و ساده و یک رنگ و بی ریا بودند . افتاده و خاکی ، خاکی تر از لباس های خاکی شان ...
    و خاک آنجا مفتخر بود که مرد ترین مردان روزگار را بر پشت خود دارد ... و خاکریز هاشان شکرگزار این نعمت .
    گاهی در حیرت از رفتارشان می ماندی ... آیا اینان از خاک اند ؟ خوشا به حال افلاکیان که خاک پای این خاکیان را به تبریک می بردند ...
    پیرشان می گفت : (( شهادت هنر مردان خداست ... )) والحق که این خاکیان هنرمند بودند ...

    خدایا ! کمک کن لایقش شیم ...



  • کلمات کلیدی : افکار نوشته ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    زنجیره ی ظهور ... !

    شنبه 86 مرداد 13 ساعت 4:3 صبح

    بسم رب المهدی (عج)

    سلام !

    نمی دونم این تفکراتم درسته ، غلطه ؟ خودمم موندم خوبه بده ؟
     یکی ازرفقا می گفت: ((این چرت و پرت ها)) چیه مینویسی!!!

    طفره نمی رم :

    اول مرحوم آقاسی ، دوم گنبد های حرم سامرا ، سوم آیت الله تبریزی ، چهارم آیت الله دوانی ، پنجم مناره های سامرا ، ششم آیت الله فاضل لنکرانی ، هفتم آیت الله حق شناس ، هشتم آیت الله مشکینی ... و خلاصه خیلی چیزای دیگه که ممکنه اتفاق بیقته !!!
    به خدا اگه نجنبیم خدای نکرده خدای نکرده امام خامنه ای هم میره ها ...
    کجان طرفدارهای در دیوونه ی امام خامنه ای ! آقاسیصد و سیزده یار امام زمان(عج) باید زنده باشن . آقا اگه ما و شما کاری نکنیم به خدا رهبر هم میره ها ... دیگه مثله این آدم ها خیلی طول می کشه بیادا ... حالا بگیم مرحوم آقاسی یه ذره بیش از حد توضیح داده ، خدا هم سریع بردتشون بقیه چی ؟ بقیه چی ؟ بقیه که چیزی نگفتن ... والا خجالت داره ... دوباره داره نیمه شعبان میرسه ها ... یادمه نیمه شعبان پارسال که تموم شد همه نشتن یه گوشه ... که آی آقا بازم آقا نیست و ما داریم جشن می گیریم ... یا نه ... خیلی عقبتر ... من یه روضه از محمود کریمی دارم که جمعه نیمه شعبانه و حاجی پنج شنبه مجلس داره ... بیا ببین حاجی چه روضه ای می خونه !!! همش میگه دعا کنید امسال جشنو با خود آقا بگیریم ... مردم حودشونو می کشن ...

    نه بابا ... نه با گریه چیزی حل می شه نه باکف زدن ! برگردیم به حرف آقا :
    :: انتظار فرج با بی عملی همراه نمی شود ::

    تکرار برای یادآوری خوبه ... شاید یه تکونی بخورم ...
    ای آقا ! بازم زدیم تو نخ همون چرت و پرت های خودمون ... 

    خدایا ! آخرین امید هامو ناامید نکن ! نذار برم در خونه حضرت ابوالفضل (ع) ! خودت بده بریم ...!



  • کلمات کلیدی : درد دل با یار ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    دیوانگان نمی میرند ... !

    سه شنبه 86 مرداد 9 ساعت 2:14 صبح

    بسم رب المهدی (عج)

    نمی خواست بیرون بیاد . به هر بهونه ای که بود مونده بود تو . همه منتظرش بودن . ولی اون اصلن نمی خواست بره بیرون . دیگه دوست نداشت برگرده تو اون خراب شده ! ازش خاطره خیلی بدی داشت . آخه هر دفعه که می رفت وقتی بر می گشت محکم می خورد زمین ! خیلی بهش خوش گذشته بود . حسابی داغ شده بود . جوری که فکر می کرد با این گرما می تونه تو زمستون لخت بگرده !!! شاخه دیگه . البته شاخ نیست توهم زده و جو گیر !
    خلاصه اومد بیرون . هنوز مطمئن نبود همه چیرو برداشته . یه حسی بهش می گفت هنوز نصف اونیرو که میخواستی هم برنداشتی ! ولی بی چاره چاره ی دیگه ای نداشت ! اومد بیرون . همه چی براش غریب بود . لجن و کثافت رو دو ر و ورش می دید . به معنای تمام حس می کرد که رفته تو جهنم . هر چی دور تر می شد احساس می کرد داره خودشم کثیف می شه ! ولی بالاخره برگشت همون جای اول . هنوز تو کفه .... هر کاری می خواد بکنه می ترسه از روی جو باشه !
    + = + = + = + = + = + = + = + = + = + = + = + = + = + = + = + = + = +
    ببینم تا حالا شده یه سریالو آخرشو بدونی چی می شه . از همون اول . بدونی آخرش چی می شه . دیدی ! با اینکه می دونی آخرش چی میشه ولی میشینی بازم میبینیش ببینی اون وسط مسط ها چه اتفاقهایی می افته ...

    خدایی اصلن قابل مقایسه نیست ولی ...
    آدم که می ره حرم امام رضا(ع) از همون روز اول می دونه آخرش باید بیادبیرون ولی بازم یه شور و حاله دیگه ای داره ...
    فکر کنم اونی که باید می فهمید فهمید ...

    آقا تورو خدا دعا کنید این چند روز از روی جو کار نکنه ... می ترسم دوباره بخوره زمین ...

    اللهم عجل لولیک الفرج و جعلنا من انصاره و اعوانه ...



  • کلمات کلیدی : افکار نوشته ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    خر خدا ...

    سه شنبه 86 مرداد 2 ساعت 2:9 عصر

    بسم رب المهدی (عج)

    دیگه راه نمی ده . داره خسته می شه . تا حالا ( البته جونه عمش ) 5 ، 6 بار ، با هزار بد بختی رفته نوک قله بعد از اون بالا با مغز نداشته اش ! خورده زمین ! نمی دونم چرا هیچیش نمی شه ؟ دیگه حالم داره ازش بهم می خوره .مرتیکه همش حرف می زنه .به زمین و زمان گیر میده . آخه نا مسلمون تو چرا حرفی که خودت می زنی رو عمل نمی کنی ؟ به ولله زشته . چرا کاری که خودت نمی تونی بکنی رو از بقیه انتظار داری ؟ دیگه خودمم نمی دونم باید چیکارش کنم ؟ خیلی بد شده . هیچی روش تاثیر نمی ذاره .فکر کنم خدای نکرده اگه آقا بیاد هم بزنه زیرش ... نه بابا خدا نکنه ... تو مجلس ارباب سینه زنی کرده ... کلی گریه کرده ...
    تو نمی دونی باید چیکارش کنیم . هر کاری بگی براش کردم . هر چی بگی بهش گفتم . می گن خدا خرشو میشناسه بهش شاخ نمی ده ...
     
    * _ - _ - _ - _ - _ - _ - _ - _ - _ - _ - _ -  _ - _ - _ - _ - _ - _ *
    امام صادق(علیه السلام ) فرمودند :
    در سه هنگام شیعیان ما را امتحان کنید :
    * بر نماز اوّل وقت مواظبت دارند .
    * اسرار خود را از دشمنان ما محافظت می کنند .
    * برادران ( دینی اشان ) را با دارایی خود مساعدت می کنند .

    گفتم خالی از عریضه نباشه !

    اللهم الرزقنا توفیق الزیارة الحسین (ع) فی الدنیا و شفاعة الحسین (ع) فی الآخره ...



  • کلمات کلیدی : افکار نوشته ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    <   <<   16   17   18   19   20   >>   >

    کل یادداشت های این وبلاگ

    زندگی با چشمان بسته !
    پراکنده های ذهنی قبل از زیارت!
    نامرتب هایی برای نوشته شدن ...
    [عناوین آرشیوشده]