سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.

داستانهای خوب برای بچه های خوب !

یکشنبه 86 مهر 29 ساعت 4:50 عصر

بسم رب المهدی (عج)

یکی بود یکی نبود . غیر از خدای مهربون هیشکی نبود . زیر این چرخ کبود ، یه آدمی با کوله باری از گناه بود . روزا براش خیلی خوب بود . همیشه فکر می کرد هنوزم وقت داره . به خاطر همین هیچ موقع به سرازیری فکر نمی کرد . هیچ موقع فکر نمی کرد ، به تاریکی ، به ترس ، به تنگی ، به ...
هر روز می گذشت و اونم بی خیال تر می شد . آدم خوبی بودا ( البته تو نظر خودش ) ولی نه اون خوبی که باید می بود . اتفاقن همه هم فکر می کردن آدم خوبیه . ولی خودش هم می دونست اینطور نیست . اینقدر دست دست کرد و کارشو به فردا انداخت ( انگار حرف امیرشو هم یادش رفته بود ) که ....
خلاصه ( خلاصه نکن وقت زیاده ) ما بودیمو یه کاسه . یه کاسه پر از گناه های این آدم .دیگه وقتش شده بود . مثل اینکه شوخی شوخی جدی شده بود و اون هم نتونسته بود به اون فردای پر کارش برسه . با کوله باری از کارای انجام شده که قرار بود فردا ، همین فردا انجام بده رفت تو خونه ای که براش اجاره کرده بودن . از اون اول هم این خونه رو براش اجاره کرده بودن که بیاد و فقط بارشو بذاره و بره خونه ی اصلیش ولی مثله اینکه این رفیق ما ...
اینقدر بارش زیاد بود که خیلی می ترسید . از اینکه اون دو تا با دیدن این همه بارش فیتیله پیچش می کنند . تازه یاد گرفت بترسه . خیلی میترسید . ولی یه دفعه یاد یه چیزی افتاد ...

= - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - = - =

پروردگارا !

من در کلبه ی فقیرانه خود چیزی دارم

که تو در عرش کبریایی ات نداری

من چون تویی دارم

                      و تو چون خودی نداری ...

(( اللهم عجل لولیک الفرج ))



  • کلمات کلیدی : درد دل با یار ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    خوب خداااااافظ !

    شنبه 86 مهر 21 ساعت 2:35 عصر

    بسمه رب المهدی (عج)

    * 1 *

    خیلی زود اومد . یه جورایی میشه گفت اصلا کسی نفهمید اومده . بعدشم که فهمیدن اومده زود رفت .مگه میشه آخه ! داشت بین ماها زندگی می کرد. هیشکی نشناخته بودتش . تازه اینا که خوبه یه سری از خدا بی خبر اون اولا دعا می کردند کاشکی زودتر بره . آخرشم دعای همین آدما گرفتو زود رفت .هیچکی قدرشون ندونست . هیشکی نفهمید که اومده مارو به خودمون بشناسونه . هیچکی نفهمید داره چه لطفی به ما می کنه . اینقدر قشنگ بود . ولی ...اینقدر ماها بد خودمون رو به خودمون شناسوندیم اونم رفت ...

    * 2 *

    دیدی ایرانیا وقتی میرن مهمونی آخر مهمونی می گن : ببخشید اگه مهمون بدی بودیم . ببخشید زحمت دادیم ، ریختو پاش کردیم ، سرتون رو درد آوردیم ، شما هم بیاید اون طرفا ...

    * 3 *

    اگر بار گران بودیم ، رفتیم ... اگر نامهربان بودیم ، رفتیم ....

    خدایا اگه مهمون بدی بودیم ، رفتیم ...
    خدایا اگه زیادی ریختو پاش کردیم، رفتیم ...
    خدایا اگه خیلی بد بودیم ، رفتیم ...
    خدایا اگه تو این ماه رمضونی زیادی سرتو درد آوردیم ، رفتیم ...
    خدایا حسابی خودمون رو شناختیم ... فهمیدیم چقدر بدیم ...
    خدایا اینجوری ولمون نکن ...

    * 4 *

    قبول باشه !
    آقا روزه هات قبول باشه .
    آقا نمازهات قبول باشه .
    آقا بندگیت قبول باشه .
    آقا دستت درد نکنه خیلی واسه ماها دعا می کنی .
    آقا ببخشید اگه اومدی پیش ما و ما نشناختیمت 
    .
    آقا
    ببخشید اگه قلبت خونه .

    آقا عیدت مبارک ...

    * 5 *

    تموم شد ...
    تموم شد ماهی که هر نفس کشیدن توش عبادت بود ؛ خوابیدن توش عبادت بود ؛ نمازها توش عبادت بود ؛ دعا کردن توش عبادت بود ...
    تموم شد ...
    تموم شد ماهی که اگه توش نماز می خوندی ثوابش چند برابر می شد ، اگه استغفار می کردی خدا قبول می کرد ...
    آره ! خلاصه پارتی خدا تموم شد ...

    * 6 *

    آقا بیاید ماه رمضون رو بدرقه کنیم . خوش به حال اونایی که بارشون رو بستند . حتا برای یکی دو روز . ( ان شا الله که ماه رمضون رو وقتی داشتی دعوت می کردی رفته بودی پیشوازش ) . حالا بیاید بدرقه اش کنیم . می گن بعد عید فطر 6 روز روزه بگیری ثواب داره ... اگه نمی تونی 6 روز بگیری 1 روز بگیر ، فقط بگیر ، اینقدر زود ولش نکن ...

    * تمام *

     ((اللهم رب شهررمضان،الذی انزلت فیه القرآن،وافترضت علی عبادک فیه الصیام،صل علی محمدوآل محمد،وارزقنی حج بیتک الحرام،فی عامی هذاوفی کل عام،واغفرلی تلک الذنوب العظام، فانه لایغفرهاغیرک یارحمن یاعلام)) ...

    اللهم عجل لولیک الفرج وجعلنا من انصاره و اعوانه ...
     



  • کلمات کلیدی : درد دل با یار ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    ماه عسل ... !

    سه شنبه 86 شهریور 27 ساعت 1:59 صبح

    بسم رب المهدی (عج)

    سلام ! سلام ! سلام !
    سلام اول به پارسی بلاگ ! سلام دوم به بروبچه های با حال پارسی بلاگ ! سلام سوم به اینترنت !
    امروز داشتم دم اذان برنامه شبکه سه این بچه ... ( برو بچه های اهل دل می فهمن منظورم از ... چیه !!! ) رو نگاه می کردم ، یه آکولاد باز کنم بیچاره دلم خیلی براش می سوزه ! دست خودش نیست ! بر گشت گفت اگه می خوای عاشق خدا بشی باید عاشق (( بنده های )) خدا بشی ...
    بعدش هم دعا کرد که خدایا ! ما رو محبوب کن ! مارو دوست دار مردم کن ! چمی دونم کمک کن بنده هاتو دوست داشته باشیم .... و از این جور اررراجیف !
    من برام یه سوال پیش اومد که منظور این بنده خدا از بنده چی بوده ؟ اگه منظورش همون بنده بود که حاجی ابوالقاسمی دربارش می گغت :

    ((میدونی بنده یعنی چی ؟ یعنی بندِ ‍‍‍؛ یعنی همیشه یه جایی گیره ...))

    که پس چرا گفت خدایا ما رو دوست دار مردم کن ! کجا این مردم بنده اند ! فکر می کنی این بنده هارو کی تشکیل می ده ؟ آدمای بی مرامی مثل من ! کجای ما بنده ایم ... متاسفانه ما ( آدمای مثله خودم رو می گم که فکر کنم اصلا وجود داشته باشه !!! ) همه جا گیر هستیم الا اون جایی که باید باشیم !
    اگه منظورش از بنده همون مردم عادی بوده ... که آخه اگه کسی دوست دار مردم عادی بشه کلاهش مثله ما پس معرکه است ! ...
    داداش ! تو رو خدا وقتی دارید برنامه این بنده خدارو نگاه می کنید ...

    راستی :

                              هر کس به طریقی دل ما می شکند 
                       بیگانه جدا دوست جدا می شکند 
                بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
    از دوست بپرسید که چرا می شکند ... 

    آخدا ! تو می دونی چرا ؟؟؟

    یا امیر المؤمنین حیدر (ع) مددی !



  • کلمات کلیدی : افکار نوشته ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    حرف چهارم و ختم کلوم ... !

    چهارشنبه 86 شهریور 7 ساعت 3:0 صبح

    بسم رب المهدی (عج)

    یکی بود ، یکی نبود ، از اون هنرمندها فقط خاطره هاشون مونده بود ...
    _ و حال ما ماندیم و نام ها و قبر هایی از این هنر مندان بر کوچه ها و بزرگراه های شهرمان ... و ما ماندیم و روز مرگی ...
    _ انگار نه انگار که آ سِد مرتضی گفته بود : (( مبادا غافل شویم و روز مرگی ما را از حضور تاریخی خویش غافل کند ... ))
    و اکنون ای دوست ! این هنر ، میراث خون اصحاب حسین (ع) است ...
    ... زنهار که من و تو بی هنر ماندیم ... !

    _ - _ - _ - _ - _ - _ - _ - _ - _ - _ - _ - _ - _ - _ - _
    آره ... امروز یه سال دیگه به عمر مبارک آقا اضافه شد ...
    آره ... امروز همه به بهونه جشن نیمه شعبان تو خیابونا میرقصن و هزار گندو کثافت کاریه دیگه ...
    آره ... امروز بچه حزب اللهی ها جشن گرفتن و دارن واسه آقا کف می زنن ...
    آره ... امروز یه آدمه عوضی مثله من اومده داره از این حرفا می زنه ! می خواد کلاس بذاره که آره مثلا ما هم ناراحتیم ... از همه بد تر همین دسته ی چهارم اند ... همین آدمایی که مثل من اند ... سه دسته ی قبلی به خودشون ضربه می زنند ولی دسته ی چهارم قلب آقا رو خون می کنند ...

    خدایا ! شرمنده که عزیزت نیومد ...



  • کلمات کلیدی : بسوی ظهور ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    حرف سیم ... !

    جمعه 86 شهریور 2 ساعت 3:0 صبح

    بسم رب المهدی (عج)

    یکی بود ، یکی نبود ، پیکر اصحاب حسین (ع) هنوز میون صحرا بود ...
    جنگ تمام شده بود ، اما هنوز مردانی با خاک جبهه نجواها داشتند و در آن خاک ، هویت بشر را تفحص می کردند ...
    اساتید هنر دانشگاه شهادت ، در آن دشت ها هنوز تدریس می کردند ، و آن جستجو گران خاکی ، هنر مردان خدا را از خاک آموختند ...
    ... ((
    هر که می خواهد مارا بشناسد ، داستان کربلا را بخواند ... ))

    خدایا ! می شه نره تا شیش ماه دیگه ...



  • کلمات کلیدی : افکار نوشته ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    کل یادداشت های این وبلاگ

    زندگی با چشمان بسته !
    پراکنده های ذهنی قبل از زیارت!
    نامرتب هایی برای نوشته شدن ...
    [عناوین آرشیوشده]