سفارش تبلیغ
صبا ویژن
.

اجازه هست ...

جمعه 86 آبان 18 ساعت 5:24 عصر

بسم رب المهدی (عج)

چند وقت پیش کلیدمو گم کردم . یعنی گم نکردم . داده بودم دست یه بنده خدایی ازش استفاده کنه ؛ برد و گفت گم شده ... یه چند وقت بعد گفت پیدا شده و چند روز پیش دوباره کلید به دستم رسید .
یه چند وقت بود خودم کلید نداشتم . یعنی راستشو بگم ؛ داشتم ولی استفاده نمی کردم ؛ یعنی راست تر بگم نمی خواستم ازش استفاده کنم ، می خواستم از زیرش در برم ، دیدم که نه بابا ...

تا عاقلا بفهمند قضیه چیه دیوونه ها هزار بار خندیدند ...
خدایا شکرت هر بار که واقعا دیوونه ی تعطیل می شیم گوشمون رو خوب می پیچونی ...

*****

آیا می دانی چرا خداوند شیطان را از درگاه خود راند و برای همیشه او را طرد کرد ؟
چون فرمان خدا را برای سجده ی بر انسان اطاعت نکرد .
امّا بی وفایی برخی آدمیان را بنگر که از خدا رو می گردانند و حلقه ی بندگی شیطان به گردن می آویزند !
رسول خدا (ص) می فرماید : خداوند به چنین انسان هایی خطاب می کند :

من به خاطر تو شیطان را طرد کردم ؛ امّا تو او را دوست خود گرفتی و به اطاعت او در آمدی ؟!

 

اللهم عجل لولیک الفرج



  • کلمات کلیدی : درد دل با یار ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    بازم شرمندگی ...

    شنبه 86 آبان 12 ساعت 3:5 عصر

    بسم رب المهدی (عج)

    دبستان که بودم تمام عشقم این بود که برم سر صف براش دعا کنم . یادمه اون اولا حتی دعاش رو هم اشتباه می خوندم . ولی بازم می رفتم می خوندم . یه ذره فقط یه ذره که بزرگ شدم فقط 10 شب اول محرم یادش می افتادمو بس . یه ذره دیگه فقط یه ذره دیگه که بزرگ شدم فکر کردم خیلی می شناسمش . پر ادعا شده بودم . دیگه فکر می کردم الآن اگه بیاد من جزء سربازاشم . الان که فکر می کنم می بینم اگه بیاد شاید زنده بمونم !!! تازه اونم در صورتیکه اون هم منو نبینه و نشناسه ... که این امکان وجود نداره ؛ چون منو اگه اون رو ببینم چشم هام اجازه نمی ده بشناسمش ولی اون خیلی خوب من رو می شناسه ... هر هفته آمارم رو خونده ...

    یه چند وقته می خوام برام عادی نباشه که دیروز جمعه بود و نیومد ...

    یه چند وقت می خوام شعر بالای وبلاگ رو بفهمم ...

    یه چند وقته می خوام از ته دلم بگم : 

    (( اللهم عجل لولیک الفرج ))



  • کلمات کلیدی : بسوی ظهور ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    فریاد بی صدا ...

    دوشنبه 86 آبان 7 ساعت 4:30 عصر

    بسم رب المهدی (عج)

    اینجا تهران است . صدای جمهوری اسلامی ایران !
    ...
    این چیه گردنت ؟
    گردنبنده ...
    خوب منم میدونم گردنبند . معنی اش چیه ؟
    مال زرتشتی هاست . اینم علامت زرتشته !
    مگه تو زرتشتی هستی ؟
    آره ... نه نه ، ولی می خوام بشم !!!!!
    خوب حالا چرا دیر اومدی ؟ ! ؟ !!!
    شرمنده ... تکرار نمی شه .
    گمشو بشین ...
    تو چرا دیر اومدی ... ؟
    جوابی نداشتم بدم ... رفته بودم تو نخ بی تفاوتی معلم . ماتم برده بود ...

    . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

    چند روز بعد تو کلاس بحث از دکتر احمدی نژاد شد . آخر بحث با کمال اعتماد به نفس گفت : ( خیلی ببخشید )
    چرا باید یه تیر خلاص زن زندان اوین بشه ... ( بقیه اش رو همه حتما شنیدید )

    اینجا تهران است . صدای جمهوری اسلامی ایران !

    اللهم عجل لولیک الفرج



  • کلمات کلیدی : افکار نوشته ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    کی ؟ کجا ؟ اگر چنین کسی هست تا حالا ...

    شنبه 86 آبان 5 ساعت 4:29 عصر

    بسم رب المهدی (عج)

    علی اصغر (ع) ، علی اکبر (ع) ، ابا الفضل العباس (ع) ، .... . حسین (ع) افتاده بود . پرچم خاندان پیامبر افتاده بود میان و دیگر کسی نبود آن را بردارد ... .

    أین الطالب بدم المقتول بکربلاء ؟

     

    اللهم عجل لولیک الفرج



  • کلمات کلیدی : بسوی ظهور ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    داستانهای خوب برای بچه های خوب 2

    چهارشنبه 86 آبان 2 ساعت 7:0 صبح

    بسم رب المهدی (عج)

     ... اینقدر بارش زیاد بود که خیلی می ترسید . از اینکه اون دو تا با دیدن این همه بارش فیتیله پیچش می کنند . تازه یاد گرفت بترسه . خیلی میترسید . ولی یه دفعه یاد یه چیزی افتاد ...
    انگار قبلا شنیده بود که اگه امام رضا (ع) رو زیارت کنه سه جا آقا میاد نزدش تا اونو از ترس ها و هول های قیامت آزاد کنه ...
    انگار یادش اومده بود که ...

    دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود ؛ دست و پایش بسته در زنجیر بود
    نا امید از هر کجا و دل فِکار ؛ می کشید دم به خفت سوی نار
    ناگهان ، ناگهان باب حق آغاز شد ؛ از جنان درهای رحمت باز شد
    مردی آمد از تبار آسمان ؛ نور پیشانیش باغ کهکشان
    در قدوم آن نگار مهجبین ؛ از جلال حضرت عشق آفرین
    2 ملک سر را به زیر انداختند ؛ بال خود را فرش زیر پایش ساختند

    غرق حیرت داشتند این زمزمه ؛ آمده اینجا حسین (ع) فاطمه (س)

    + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + - + 

    ای فرزند آدم !

    ملائکه ی من شب و روز مواظب تو هستند ، آنچه را می گویی و انجام می دهی ، کم یا زیاد ، همه را می نویسند . آسمان بر آنچه از تو دیده سهادت می دهد و زمین بر آنچه روی آن انجام داده ای گواهی می دهد . خورشید و ماه و ستارگان بر آنچه می گویی و عمل می کنی شهادت خواهند داد . خود نیز بر قلب و بر اعمال مخفی تو آگاهم ...

    پس از خودت غافل مباش !

    اللهم عجل لولیک الفرج



  • کلمات کلیدی : درد دل با یار ...
  • به دست : پابرهنه ی دانشجو... | نظرهای شما [ نظر]

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    کل یادداشت های این وبلاگ

    زندگی با چشمان بسته !
    پراکنده های ذهنی قبل از زیارت!
    نامرتب هایی برای نوشته شدن ...
    [عناوین آرشیوشده]